خاطرات

____





___




___


پرشینگ _____محمد نوری


______




______


علیرضا درویش




All Dear Colleagues :

1) Piano : Reyhan Mehrzad
2)
Piano : Andre Arezoomanian
3) Violin : Maziar Zahiredini
4) Violin : Ali Jaafari
5) Violin : Bardia Kiaras
6) Violin : Pedram Faryoosefi
7) Violin : Amir Fathi
8)
Violin : MohamadReza Karimi
9) Violin : Maryam Madani
10)
Violin : Behrad Soukhakian
11)
Violin/viola : Meisam Marvasti
12) viola : EmadReza Nekooi
13) viola : Pedram Taherian
14) Cello : Karim Ghorbani
15)
Cello : Mohammad Tooyserkani
16) Cello : Aidin Ahmadi Nejad
17) Cello : Sogol Shiri
18) Cello : Basir Khamooshi
19)
Cello : Ghazaleh Shirazi
20) Cello : Mandana Neyrizi
21) Cello: Meyshaneh Iravani
22)
Flute : Arash Teymoorian
23) Flute : Mona Taherian
24) Flute : Armin Gheytasi
25)
Trumpet: Abbas Daliri
26) French Horn : Hossein Mirzaei
27) French Horn: Babak Sarmad
28) Electric & Acoustic Guitar : Arash Sobhani

29) Bass Guitar: Babak Riahipoor
30) Synthesizer: Ramin Behna
31) Drams : Einollah Keyvan Shokouh
32) Percussions : Kasra Ebrahimi
33) D.Sound Effects : Reza Moghaddas
34) Mix And Mastering : Orod Anzabi pour
.
.

همکاری مشترک پري زنگنه و محمد وافري در کنسرت سوئد








محمد وافری با همکاری پری زنگنه در سوئد آلبوم "فریاد در باد"را منتشر و به صورت زنده اجرامی کند



. محمد وافری آهنگساز و از شاگردان پري زنگنه در گفت وگو با خبرنگار ایلنا ضمن تشریح فعالیت های خود افزود: آلبوم "فریاد در باد" آبانماه سال 88 در سوئد منتشر خواهد شد و همزمان با انتشار آلبوم نیز قطعاتی از آن را به صورت زنده و در قالب کنسرت اجرا خواهيم کرد.
وی افزود: در اجرای اين کنسرت خانم پری زنگنه همکاری دارند و همچنین دو قطعه از آلبوم نیز با همکاری ايشان ضبط و منتشر خواهد شد ضمن اينكه قطعاتی از آلبوم ماهي سیاه کوچولو نيز در كنسرت اجرا خواهد شد. آلبوم فریاد در باد هشت قطعه دارد كه ریحان مهرزاد و آرش تیموریان ساخت و تنظیم آن را بر عهده دارند.
قطعاتی از این آلبوم در کنسرت های جداگانه ای در سالهاي گذشته در تالارهاي موسيقي كشور اجرا شده بود. آلبوم فریاد در باد با همکاری خانه هنر و ادبیات سوئد منتشر خواهد شد



در انتشارات بخارا، كتاب آنسوي تاريكي پري زنگنه رونمايي شد



چهاردهمین نشست عصر پنجشنبه ها به مناسبت انتشار کتاب آن سوی تاریکی ، توسط انتشارات کتاب سرا، با حضور نویسندۀ این کتاب، خانم پری زنگنه، هنرمند موسیقی، ودر دفتر مجلۀ بخارا برگزار شد.علی دهباشی، سردبیر مجلۀ بخارا، جلسه را چنین آغاز کرد: «پس از متوقف گشتن شب های بخارا که طی شصت و هفت شب به بزرگداشت چهره های ادبیات، هنر، و فرهنگ ایران و جهان اختصاص داشت، به جلسات عصر پنجشنبه ها در بخارا روی آوردیم. این جلسات که از دی ماه گذشته آغاز شده است، تاکنون با حضور نویسندگان، هنرمندان، و صاحبنظرانی همچون دکتر محمدعلی کاتوزیان، هوشنگ ماهرویان، دکتر عزت الله فولادوند، سیمین بهبهانی، دکتر هاشم رجب زاده، محمود دولت آبادی، پیروز سیار، دکتر ژاله آموزگار، جمشید ارجمند، فاطمه معتمدآریا، دکتر شهریار عدل، دکتر محمدتقی غیاثی، و دکتر حسن کامشاد برگزار شده است. امروز چهاردهمین نشست ما با حضور هنرمند گرامی خانم پری زنگنه، به مناسبت انتشار کتاب ایشان اختصاص پیدا کرده و ما مفتخریم که ایشان دعوت ما را پذیرفتند. قبل از هر چیز باید بگویم که ناشر کتاب، آقای صادق سمیعی؛ مدیر انتشارات کتاب سرا، به علت سفر موفق به حضور در این جلسه نشده اند، اما خواستند که این تعبیر را دربارۀ خانم پری زنگنه بیان کنم که: " این زن بی جانشین الگوی امید و زندگی برای جوانان ایران است." دیگر اینکه به مناسبت انتشار این کتاب، مراسم دیگری در عصر پنجشنبه مورخ سوم اردیبهشت ماه، در محل انتشارات کتاب سرا با حضور خانم زنگنه برگزار خواهد شد.» علی دهباشی سپس به بیان خلاصه ای از کارنامۀ هنری و فرهنگی خانم زنگنه پرداخت و گفت: « ایشان فارغ التحصیل شاخۀ اپرا از کنسرواتوار عالی موسیقی تهران هستند. تحصیلات مقدماتی خود را در تهران گذراندند و نخستین درس های آواز را نزد استاد نصر الله زرین پنجه در ردیف آوازهای ایرانی فراگرفتند سپس به هنرستان عالی موسیقی رفتند. به علت داشتن صدای لیریکو اسپینتو (Lyrico Espinto) نزد خانم اولین باغچه بان اپرا آموختند و بعد از آن برای تکمیل آموخته های خود به کشورهای ایتالیا، آلمان، و اتریش سفر کردند و از چندین آکادمی فارغ التحصیل شدند. در سال ۱۳۵۰ در یک حادثۀ رانندگی بینایی خود را از دست دادند. اما تنها پس از وقفۀ کوتاهی به فعالیت های خود ادامه دادند. صدای ایشان در محافل هنری مهم جهان از جمله تالار الیس تالی در لینکن سنتر نیویورک، هربست در سانفرانسیسکو، دانشگاه هاروارد در بوستون، سل گو در پاریس، هرکولس در مونیخ، و تالارهایی در سرتاسر ژاپن پخش شده است. مسافرت های ایشان در سرتاسر ایران به منظور آشنایی با موسیقی محلی ایران بوده است. از اجراهای معروف خانم زنگنه سولیست بودن در سمفونی شمارۀ ۹ بتهوون است که توسط ارکستر سمفونی فورت لادردل در فلوریدا اجرا شد. بازسازی علمی ترانه های بومی و محلی ایران و اجرای آن به سبک کلاسیک از کارهای شاخص ایشان به شمار می رود. ایشان برای کودکان چندین کتاب تالیف کرده اند و مقالات و ترانه های متعددی منتشر ساخته اند. نام بردن تک تک آثار ایشان که در لیست بلندبالایی جای می گیرد، به وقت بیشتری نیاز دارد و این نشان می دهد که خانم زنگنه در تمام اوقات زندگی به فکر آفرینش و خلاقیت بوده اند. کتاب فرهنگ جامع آوای نام ها از ایران زمین که مهمترین نام نامه در زبان فارسی بشمار می رود، حاصل عمر ایشان است و تدوین آن حدود پنج سال به طول انجامیده. ایشان هم اکنون در حال نوشتن کتابی با عنوان شما هم با من آواز بخوانید هستند. از فعالیت های وسیع اجتماعی خانم زنگنه در جهت بهبود وضعیت نابینایان می توان به برگزاری کنسرت به نفع سازمان های فرهنگی نابینایان در سراسر ایران و جهان اشاره کرد. خانم زنگنه عنوان بین المللی سفیر حسن نیت را دریافت کرده اند و از جملۀ مسئولیت های ایشان ریاست روابط فرهنگی و اجتماعی نابینایان ایران بوده است.»سردبیر بخارا با ابراز خوشحالی از اینکه کتاب آن سوی تاریکی به زبان انگلیسی ترجمه خواهد شد، از خانم زنگنه پرسید: «با توجه به اینکه بخش مهمی از کتاب دربارۀ تجربیات انسانی و عاطفی مشترک شما با نابینایان است، دلیل اینکه ترجیح دادید موضوع کتاب را از خاطرات خود جدا سازید چه بود؟»خانم زنگنه در پاسخ گفت: « من از هیچ بخشی از این کتاب جدا نبوده ام، می خواستم مسائل را خشکی دربیاورم، پس با خاطرات خود به آنها سندیت دادم. چون بسیاری نابینایی را مسئله ای غم انگیز می دانند در حالیکه اینطور نیست. حرف این کتاب شناساندن نابینایان به جامعه است، تا آنها را بشناسند و بپذیرند. نابینایان خود را معلول نمی داند، چون از هوش سرشاری برخوردارند و فقط به شناخت و یاری نیاز دارند و نه ترحم. با شناخت و یاری، زندگیشان هیچ فرقی با دیگران ندارد. بعضی نابینایان مجبورند دائم از خود دفاع کند؛ من می دانم، من می توانم و ... و این نابینا را از نظر دیگران کمی لجباز نشان می دهد، درحالی که اینطور نیست. »
پری زنگنه در پاسخ به سئوالی دربارۀ انگیزۀ نوشتن کتاب آن سوی تاریکی گفت: « انگیزۀ قوی نوشتن این کتاب زندگی خود من بوده است؛ نا آشنایی جامعه و افراد نسبت به یک نابینا و اینکه زندگی شخصی من بخاطر نابینایی تغییر پیدا کرد. من از شهرت و موقعیت اجتماعی برخوردار بودم، وقتی نابینا شدم به توصیۀ پزشکم به انجمنهای نابینایان رفتم و با نابینایان آشنا شدم. متاسفانه آنها در پایین ترین سطح اجتماع زندگی می کردند و در حسرت و ناکامی شدید بسر می بردند. فکر کردم باید به فکر چاره بیفتم. بخصوص اینکه من قبلاً بینا بوده ام. بنابراین می توانستم همزمان خود را هم به جای نابینایان بگذارم و هم به جای بینایان و از طرف نابینایان با جامعۀ بینایان حرف بزنم.»
سئوال بعد دربارۀ توصیف فضاهای سنتی شهرهای ایران در کتاب بود که مربوط به دوران کودکی پری زنگنه (پیش از نابینا شدن) می شود. پری زنگنه در پاسخ گفت: « هنگامی که دربارۀ این کتاب با ناشر صحبت کردم، او از من خواست که از زندگی خودم بنویسم، چون مردم نابینایی را موضوع غم انگیزی می دانند ولی بیوگرافی هنرمندان برایشان جالب است. بنابراین سرانجام تصمیم گرفتم از دوران بینایی ام خاطرات دوران کودکی را انتخاب کنم که بسیار برایم شیرین است. »
خبرنگار دیگری از خانم زنگنه پرسید: « ورود به دنیای نابینایی چگونه بود؟ جامعۀ ما با یک فرد نابینا چطور برخورد می کند؟» او چنین پاسخ داد: « وقتی نابینا شدم، زودتر از آنچه با اندوه و حرمان مواجه شوم، با واقعیت ها روبرو شدم. در واقع وقتی برای فکر کردن و غمگین بودن نداشتم. هیچ کس تنها متعلق به خودش نیست؛ من مادر، همسر و فرزند کسانی بودم که باید به آنها ثابت می کردم که هنوز قادرم زندگیم را اداره کنم، به آشپزخانه بروم، بچه ها را اداره کنم و ... من قبل از نابینایی، جز هلن کلر و سائلان نابینای خیابان، هیچ نابینایی را نمی شناختم و از نابینایی چیزی نمی دانستم، اما وقتی با نابینایان آشنا شدم، وقتی بچه های نابینا دستهایم را می گرفتند و بعد از اینکه دوباره خواندن را بطور جدی آغاز کردم، کم کم از زندگی قبلی ام جدا شدم.»
سئوال بعد دربارۀ متن ابتدای کتاب بود؛ که به نظر می رسد مخاطب آن فقط نابینایان نیستند. خانم زنگنه گفت: « اهم مطالب من متوجه کل جامعه است. منظور من از کسانی که در کوره راه ها و تاریکی ها بسر می برند، کسانی هستند که بینش روشنی ندارند، نه اینکه نابینا باشند؛ منظور من ناآگاهی ها و ناآشنایی هاست. هدفم این بود که روشندلی را در دل های مردم پدید بیاورم؛ مردمی که حتی دید فیزیکی دارند.» یکی از حاضران جلسه سئوال خود را چنین مطرح کرد: « آنچه بیش از هر چیز از کتاب شما برمی آید، استقامت شماست. سهمی که استقامت و پایداری، در مواجه شدن با مشکلات، دارد چیست؟ و موسیقی چه نقشی در زندگی شما پس از نابینا شدن داشته؟» پری زنگنه گفت: « فکر هر چیزی ترسناک تر از واقعیتی است که با آن روبرو می شوید. خیلی از سئوال ها ناشی از ترس از آینده است. اگر از قبل به من می گفتند که روزی چنین اتفاقی برایت خواهد افتاد، بیش از حد می ترسیدم. و همین است که می گویند بهتر است از آینده خبر نداشته باشید. شما فکر می کنید نابینایی مشکل است، اما وقتی برایتان پیش بیاید این مقاومت خود به خود ایجاد می شود. نابینایی آدم را ضعیف نمی کند، اگر کسی با آن با ضعف برخورد کند، یعنی با هر مسئلۀ دیگری هم همینطور برخورد می کند و این ربطی به نابینایی ندارد. موسیقی نقش بسیار بزرگی در زندگی من داشته، خودم را حل شده در موسیقی می بینم و نابینایی رابطۀ مرا با موسیقی نزدیک تر کرد، البته هر کس شرایط و استعداد خاص خود را دارد و باید همانطور زندگی کند. چاره جویی و تلاش برای حل مشکلات زندگی را از یکنواختی درمی آورد و البته تا اتفاق ناخوشایندی نیفتند در پی جدال با زندگی نیستیم ولی نباید هم انتظار داشت که همۀ منفی ها مثبت شوند. به دنبال چیزهای بزرگ نباید بود، باید به دنبال خوشبختی های کوچک گشت.»
یکی دیگر از خبرنگاران دربارۀ وضعیت کنونی نابینایان ایران سئوال کرد. خانم زنگنه دراین باره گفت: « در مقایسه با دوره ای که من تازه نابینا شده بودم و به دیدار مدرسۀ شبانه روزی شهید محبی رفتم، وضعیت اجتماعی نابینایان بسیار بهتر شده است. در آن دوره بچه های نابینا را مثل نان خور اضافی در آنجا رها می کردند.امروزه بسیاری از نابینایان دانش و توانایی های بسیاری را آموخته اند و در موسسات و انجمن ها مدیریت و کارشناسی امور نابینایان را هم به عهده دارند و از طریق اینترنت با سایر انجمن های نابینایان در جهان ارتباط برقرار می کنند. اما مشکل اصلی نابینایان همچنان مسئلۀ کار است. اگر به نابینایان که بسیاری از آنها توانایی های بی نظیری دارند، کار داده شود، آنها در جامعه پذیرفته خواهند شد و مشکلی نخواهند داشت. می خواهم از طریق شما خبرنگاران از آقای قالیباف و مسئولین شهرسازی بخواهم که با نابینایان جلسه داشته باشند تا از نظرهای کارشناسان آنها در شهرسازی و حمل و نقل، برای رفاه حال نابینایان، استفاده کنند. امکاناتی که امروز در دنیا، مثل ممالک اسکاندیناوی، کانادا، آلمان و ... در اختیار نابینایان قرار می دهند، آنها را در زندگی بسیار مستقل کرده است.»در پایان این جلسه که حدود سه ساعت به طول انجامید کتاب آن سوی تاریکی، توسط خانم پری زنگنه و حضار رونمایی شد.
.
.

Mohammad Nouri and his great choir group


. Mr. Mohammad Nouri
was born in 1929.A rememberance of Iran’s Music , has got diplomas , certificates and a B.A. in different fields suchas listed below:
• A Diploma in theatre Art School in 1950 .
• A Diploma from Daraee School in 1941 .
• A Certificate in Deramatic Art
Acting and theatre basics in tehran university Literature Department in 1956 .
• A Certificate in foreign languages in Tehran University LiteratureDepartment in 1964 . • Graduated from English Literature in Tehran University LiteratureDepartment in 1971 .
At the moment he is a member of professional consultancy and he’s teaching singing as well.

Nouri Great Choir Group
Nouri Choir Group started work with the assembly of a few art students ofMr. Mohammad Nouri and the great effert of Mr. Alireza Shafaghinejad .Then the number of the members of this group has reached over 85by the attendance of some other new members of Mr Nouri‘s pupils and otherclassical singing trainers.
They had several concert in different halls such as Vahdat , Roodaki , Milad , Avini(Art University) , Niavaran(palace) , Physics Department in Tehran University.They had also performances in Mr. Nouri’s concert and in Fajr Music Festival.
The "Nouri Choir Group" carried on the compelete performance of Carmina Burana piece in Iran .After performance on May 2008 this program will come to scene for second time in company with percussion orchestra , two piano and also children choir from Pars music center .
There was an explended reflection at abroad toward "nouri Choir " concert on May 2008 such az Cultural Radio of France and also they encountered to reception from some ambassador of countries , which are connisser of music style such as German , Italy , France , Armenia , Switzerland and.... .It should be mentioned that the presence of dignified music professors of our country in this concert and their confirmation regarding to qualified performance of "Nouri Choir" for purpose of techniqe was the another considerable point .
Below- mentioned will be companion with you in the performance on Oct.29-Nov.1 2008 (8-11 Aban 1387).
Master Concert : Alvin Avansian
Percussion Administrator : Milad Omranlou
Percussion Group :Milad Omranlou,Mohammad Reza Panahinezhad ,Setareh Nafisi ,
Maziyar Zare,Yasin Keshavarz
Piano : Karen Mehrabian
Solo singers :
Soprano : Mana Kashiyan
Tenor : Mojtaba Akhavan
Bariton :Mehrdad babaei
Conductor of Orchestra : Alireza Shafaghinejad

نامه سر گشاده علی رهبری به وزير فرهنگ و ارشاد


در خبرها داشتیم که علی رهبری آهنگساز و رهبر دائم ارکستر سمفونيک تهران، چندی پیش تهران را به قصد وین ترک کرد و در آخرین کنسرت خود بیان کرد که دلایل رفتن خود را پس از رسیدن به وین، بصورت نامه ای به وزیر ارشاد می نویسم. متنی که در زير می آيد، نامه سرگشاده علی رهبری است که به سايت "گفتگوی هارموني" فرستاده شده است. با اميد بازگشت اين هنرمند بین المللی به ايران اين نامه را می خوانيم:
بـه نـام خـدا جناب آقای محمد حسين صفار هرندی، وزير محترم ارشاد اسلامی با سلام و سپاس از فرصتی که برای مطالعه اين گزارش مبذول مينماييد. اينجانب در خرداد ماه امسال به دعوت مرکز موسيقی وزارت تحت تصدی جنابعالی و توصيه شورای سياستگزاری آن مرکز و مدير و رهبر دائمی وقت ارکستر سمفونيک و گروه کر با علاقمندی و شور و هيجان بسيار پس از سی سال دوری از وطن جهت بررسی شرايط و امکانات ممکن جهت ارتقاء وضعيت کيفی ارکستر سمفونيک و گروه کر به تهران آمدم. طی سه هفته اقامت و بازديد از مراکز مختلف هنری مانند هنرستانهای موسيقی، ارکستر سمفونيک، گروه کر و مشورتهای بعمل آمده و اجرای برنامه با اين ارکستر به اتريش مراجعت کردم. ليکن پس از درگذشت نابهنگام استاد عزيز فريدون ناصری جهت مديريت و رهبری ارکستر سمفونيک و کر دعوت گرديدم و طی تمرين های فشرده ای برای نخستين بار، پس از سی سال ارکستر سمفونيک و گروه کر به اجرای کامل چهار قسمت سمفونی نهم بتهون که از جمله پيچيده ترين و انسانی ترين قطعات موسيقی علمی است، به نحو درخشانی موفق گرديدند و نشان دادند که چه ظرفيت و توان عظيمی در جوانان با استعداد ايرانی وجود دارد. اکنون لازم ميدانم شمه ای از سوابق تحصيلی و هنری خود را نيز به اطلاع جنابعالی برسانم. اينجانب فارغ التحصيل هنرستان عالی موسيقی ملی در ايران ميباشم که موفق گرديدم با تلاش و کوشش خود و لطف خداوند با طی دوره عالی آهنگسازی و رهبری ارکستر در آکادمی موسيقی و هنرهای زيبای وين، با دريافت جايزه مخصوص اين آکادمی و فعاليت در اين موسسه عالی هنری، بعنوان آسيستان دوره عالی برای تصدی رياست دو هنرستان موسيقی ملی و هنرستان عالی موسيقی به ايران دعوت گردم، ليکن پس از سه سال با ابراز نارضائی مختلف نسبت به بعضی ناهماهنگی های مديريتی تهران را ترک نموده، پس از شرکت در مسابقات جهانی رهبری ارکستر در فرانسه و کسب مدال طلا، همچنين مسابقات جهانی رهبری ارکستر در سوئيس و بدست آوردن مدال نقره به دستياری استاد هربرت فون کارايان از رهبران بزرگ تاريخ موسيقی جهان در برلين پذيرفته شدم و سپس بمدت سه سال مديريت ارکستر و رهبری دائم ارکسترهای مختلفی در کشورهای بلژيک، کرواسی، جمهوری چک، اسپانيا بعده داشته ام. در اين ميان رهبری بيش از يکصد و بيست ارکستر را در سراسر جهان در بيش از يکصد و هشتاد شهر تجربه نموده ام و در سالنهای اپرای بسياری در برن،پالرمن، مالگا، لندن، مان هايم، اشتوتکارت، ژنو، از يک تا شش ماه به رهبری اپراهای مختلف از آثار ارزشمند موسيقيدانان بزرگ جهان پرداخته ام و هم اکنون بيش از يکصد و پنجاه اثر صوتی بصورت CD از اجراهای اينجانب در سراسر جهان و در سرزمينهای دور و نزديک منتشر و مورد بهره گيری ملل مختلف قرار گرفته است. همچنين اينجانب موفق به دريافت بالاترين مدال هنر از کشورهای بلژيک، جمهوری چک و اسپانيا گرديده ام.
اکنون با تجربيات فاصله طی سالهای بسيار فعاليت در حوزه موسيقی، لازم دانستم گزارشی از مشاهدات و شرایط حال و افق آینده را در خصوص موسیقی کشورمان به نظر جنابعالی برسانم و اینکه این دیدار پرشکوه من از میهن و شور و شوقی که در من، خانواده من و دوستان موسیقیدان و مردم مهربانیکه با تشویق های خودشان این میل و علاقه من به خدمت به سرزمینم صد چندان کرده اند تا چه اندازه مرا برای برداشتن گامهائی موثر برای ارتقاء هرچه بيشتر موسيقی کشور واداشته است.
مشاهدات مثبت:
۱- تلاش و گرايش گسترده مردم برای آموزش موسيقی علمی و معنوی موجب شگفتی بسيار در من گرديد و چنين اشتياقی قطعا” موجب ترقی فکر و انديشه در مردمان خواهد بود.
۲- سالن ها و فضا های فرهنگی بسياری که طی اين سالها احداث وصال گرديده اند، مسلما موجب رشد و ارتقاء فرهنگ کشور خواهد گرديد و اين اقدام را شايسته قدرشناسی بسيار ميدانم.
۳- علاقمندی و عطش بی سابقه ای که در ملت ما برای شنيدن و درک موسيقی های متعالی و ارزنده وجود دارد، انگيزه و ادائی برای تقويت موسيقی اصيل با عيار مناسب در جامعه است و نشانه بارز آن در اجرای سمفونی نهم بتهون که از قطعات پيچيده موسيقی جهانی است و اشتياق گسترده از آن مرا به وجود توانايی نيل به معنويات در ملت خودمان مطمئن تر ساخت.
۴- تعداد کثير آموزشگاههای رسمی موسيقی که با مجوز وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامی فعاليت مينمايند، در جهان بی نظير است و طبعا اينگونه استقبال از اين موسسات اميد و انگيزه را در متوليان و مجريان امور هنری و هنرمندان و هنردوستان زنده و سازنده نگاه ميدارد.۵
- ارکستر سمفونيک و گروه کر تهران- برخلاف تصورات قبلی من بعلت سی سال دوری از وطن سالهای بعد از انقلاب فعاليتهای وسيع و موثری داشته است و در کليه مناسبتهای مختلف فرهنگی، سياسی، مذهبی و بين المللی، تلاش های ارزنده ای نموده و تجربيات گرانقدری برای ارتقاء فعاليتهای خود کسب کرده است. ۶
- تحولات زندگی اجتماعی از جهت فضاهای مسکونی و امکانات شهری بويژه فضای سبز گسترده شهر تهران نشانه بارزی از پيشرفت و ارتقاء سطح زندگی ميباشد.
با اين سطح از پيشرفت و ترقی و جنبه های مثبتی که ميتوان به آنها افتخار نمود، براساس علاقه قلبی و تجربیاتی که در جهت شناخت بعضی تنگناها و روش بهبود آنها بدست آورده ام، لازم میدانم مواردی را که به نظر اینجانب میتواند موجب بهره وری بهتر از ظرفیتهای انسانی و فیزیکی در این بخش است را به استحضار جنابعالی برسانم.
۱- هنرستانهای موسيقی: جنابعالی مستحضر هستيد که ارتقاء دانش و توانايی هنری و فرهنگي هنرجويان هنرستانها موجب بالابردن سطح ظرفيت و توان اجرايی در نهادهای هنری فعال مانند ارکسترها، گروهای کر و حتی بخش آموزش، ميگردد و اين بخش هم اکنون با نوعی ضعف بويژه در تربيت هنرمندان مورد نياز در سازهای جهانی روبروست. پيشنهاد اينجانب اينست که هر چه سريعتر کميته ای از هنرمندان مجرب و توانا در امر آموزش و برنامه ريزی نسبت به اين امر مهم اقدام نموده، امکانات لازم برای جوانان مستعد و علاقمند به يادگيری سازهای مورد نياز در سطح حرفه ای و عالی فراهم گردد تا بتوان در آينده نزديک شاهد شکوفايی بيشتر اين جوانان هنرمند در عرصه های داخلی و حتی جهانی بود
.
۲- ارکستر سمفونيک و گروه کر: علاقمندی و تلاش و استعداد اعضای ارکستر سمفونيک و گروه کر تالار وحدت، عليرغم مشکلات
مختلف مالی و مسائل فنی، موجب شگفتی اينجانب گرديد و تامين معيشت اين هنرمندان که انسانهای نايابی در کشور ما هستند و تربيت و ورود موفق آنان به اين عرصه هزينه های مادی و معنوی بسياری در برداشته است را از جمله الزامات حمايت های فرهنگی ميدانم، همچنانکه در بسياری کشورهای ديگر با تکيه و توجه با اينکه نيل به توانايی های هنری نيازمند وجود يک ظرفيت خدادادی است که در هر کسی به وديعه گذاشته نشده، حمايت همه جانبه از اين هنرمندان را از اولويتهای فرهنگی ميشمارند. نوازندگان ارکستر سمفونيک و خوانندگان گروه کر بايستی از يک سطح معيشتی برخوردار بوده و مجبور نباشند که در چند گروه مختلف کارکنند و امکان تمرکز بر کار اصلی و تمرينات در اوقات فراغت خود را داشته باشند. همچنين، مناسب میدانم که این دو بنیاد هنری، دارای برنامه ریزی بلند مدت بوده، شورائی تخصصی نسبت به نظم، تقویت و حمایت از برنامه های آنان اقدام نمایند. در چنین شرایطی امکان تمرینات مستمر و فشرده و اجرای برنامه های بیشتر و آمادگی مناسب تر جهت اجرای برنامه های کیفی و پاسخگویی به علاقمندی و نیاز ایرانیان برای دریافت پیام های فرهنگی ارزشمند و سازنده فراهم خواهد شد.
3- امکانات اجرايی تالارها:عليرغم اينکه تالار وحدت و سالن رودکی دو تالاری که در اختيار برنامه های ارکستر سمفونيک و گروه
کر است، دارای مديريت اجرايی توانا ميباشد. ليکن به نظر ميرسد لازم است اين امکانات بتواند دارای برنامه ريزی بلند مدت برای تدوين برنامه های طولانی يکساله و دوساله باشد تا علاوه بر اشتغال اين امکانات در عموم روزهای هفته و جلب و جذب برنامه های هنری اعم از ارکستر سمفونيک و ساير فعالان بخش موسيقی و گروههای هنری شهرستانها جريان مالی قابل ملاحظه ای نيز برای تقويت امکانات حقوقی برای نوازندگان و هنرمندان و حفظ و تقويت امکانات فنی سالن ها فراهم گردد؛ به همين منظور لازم به نظر ميرسد، يک بخش برنامه ريزی هنری در کنار بخش اجرايی نتواند بهره وری از تجهيزات اين مجموعه را که از جمله سالنهای شاخص از جهت امکانات و تجهيزات در سطح جهان است افزايش داد.
روند جديدی را برای ارتقاء امکانات مالی گسترش برنامه های اجرايی آن فراهم سازد. ضمن ابراز خشوقتی و سپاس بسيار از همکاری چند ماهه با مرکز موسيقی و بنياد رودکی- شورای سياستگزاری و ارکستر سمفونيک و گروه کر، قدردانی از لطف و محبت بسيار هم ميهنان که از پرشکوه ترين خاطرات زندگی من خواهد بود، تصديق مينمايد که با تنگناهايی که در شرايط فعلی برای ارتقاء کيفی ارکستر و گروه کر وجود دارد ( بويژه از جهت حقوق و وضعيت معيشتی آنان) شرايط لازم برای خدمت موثر من وجود ندارد و بدينوسيله معذوريت خود را به اطلاع ميرسانم. بديهی است، چنانچه شرايط ذکر شده ميسر و جنابعالی شخصا ابلاغ نماييد، اينجانب با کمال اشتياق کليه تلاش تجربه و تخصص خود را در ارتقاء کليه بخشهای موسيقی کشورمان بکار خواهم گرفت و مطمئن هستم اين مجموعه ميتواند به جهانيان نشان دهد که علاوه بر اينکه ميتوان موسيقی جهانی را بشناسد با همان زبان به نحو شايسته ای پيام مهر و دوستی را به ملل دنيا ميرساند.

با احترام
علی رهبری
وين ۲۱ نوامبر ۲۰۰۵.
.

.REALAUDIO SOUND CLIPS ON IRAN MELODY SIGHT

Text Color
Availability: This title usually ships within 24 hours.














  • Mahi Siah

    Singer (s): Mohamad Vaferi .......Price: $ 8.49...Free Shipping

Poet: Nima Yooshij , Peyman Daraian

Publisher: Ebtekar No

Publishing Date:2003 .......Time: 53min

Category(s) :Semi Classic
  • SHout At The Wind
  • Live in Concert - 2007

sponsered by:
Eastern Meditterian University(EMU)

موسيقي و سياست

موسیقی و سیاست

پنجشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۵ ، سیامک خضریان



خیلی به ذهن خود فشار نیاورید! هیچ شباهتی میان موسیقی و سیاست وجود ندارد.

اگر بخواهیم ویژگی های موسیقی و ویژگی های سیاست را بازگو کنیم و این دو را مقایسه هم کار بیهوده ای انجام داده ایم. اما چه چیزی باعث میشود به موسیقی و سیاست بپردازیم؟

موسیقی به عنوان یک پدیده هنری بسیار مردمی همواره در بستر یک جامعه شکل میگیرد و در همان جامعه است که رشد و نمو میکند و در غم ها، شادی ها، رنجها، اندوه ها و به طور کلی در همه فراز و نشیبها ی یک جامعه در کنار مردم آن جامعه است. یکی از خاصیتهای موسیقی مردمی این است که میتوان از آن به عنوان وسیله ای برای بازگو کردن رخدادهای یک جامعه استفاده کرد که صد البته رخدادهای سیاسی را نمیتوان از این قاعده مستثنی کرد. برای مثال قبل از یک جام جهانی فوتبال ترانه های زیادی در مورد تیم ملی یک کشور سروده و خوانده میشود و یا هنگامی که یک حکومت دیکتاتوری روی کار است ترانه های بسیاری راجع به ظلم وستم آن حکومت خوانده میشود که نشان از اتحاد مردم برای مبارزه با ظلم وستم دارد. تصنیف مشهور و زیبای "مرغ سحر" بارز ترین نمونه در این زمینه است.گاهی اوقات سیا ستمداران از موسیقی به عنوان یک ابزار بسیار قوی و مردمی در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده میکنند. " آلمان بیدار شو"‌ نام آهنگی است از واگنر که نازی ها از آن بسیار استفاده کردند تا بدان وسیله عقده های روانی حاصل از انعقاد معاهده ی ورسای را در میان مردم ‌محو کنند.از دیگر سرودها در این زمینه میتوان سرود "آلمان . آلمان بالاتر از همه " را مثال زد که هوفمن فان فالرز لبن در سال 1841 آن را سرود و با موسیقی هایدن همراه شد تا به ابزاری جهت اشاعه افکار نژادپرستانه در میان مردم آلمان بدل شود. اما همیشه که اینگونه نیست و نباید هم باشد؛ آیا موسیقی صرفا ابزاری است در دست سیاستمداران؟ دیده شده که از موسیقی به عنوان ابزاری دیپلماتیک جهت گفت و گوی ادیان و مذاهب و یا ملتها در جهت صلح و تفاهم میان آنها استفاده میشود. در پاره ای از مواقع نیز این موسیقی است که سیاستمداران را مجبور به تغییر روند و یا انجام کاری خاص میکند. هنوز کنسرت زیبا و با شکوه لایو 8 را که در ژوئیه 2005 در شهرهایی همچون برلن لندن پاریس فیلادلفیا رم توکیو مسکو و... برگزار شد فراموش نکرده ایم. بانیش سر باب گلدوف بود و این جنبش که با زبان موسیقی سخن میگفت از سیاستمداران 8 کشور صنعتی و ثروتمند میخواست: "بدهی های کشورهای آفریقایی به طور کامل لغو شود." کمک کشورهای ثروتمند به آفریقایی ها دو برابر شود و مقرراتی عادلانه برای تجارت با کشورهای آفریقایی تصویب شود. آنان با این کار خود بار دیگر قدرت موسیقی را به رخ همگان کشیدند و نشان دادند نفوذ موسیقی از هر چیز دیگری بیشتر است. گروه u2 یکی از شرکت کنندگان در این کنسرت به خاطر فعالیتهای بشردوستانه خود موفق به دریافت بالاترین نشان از سازمان جهانی حقوق بشر یعنی "سفیر وجدان" شد.تا اینجا هر چه گفتیم از موسیقی مردمی یا به اصطلاح پاپ امروزی بود، اما باید دانست موسیقی کلاسیک(1) نیز از دوران قرون وسطی تا قرن بیستم از سیاست بسیار تاثیر پذیرفت.در قرون وسطی چون قدرت سیاسی در اختیار کلیسا بود، آهنگسازان را مجبور به نوشتن آثار مذهبی صرف میکردند و موسیقی را فقط برای دعا ونیایش در کلیسا میخواستند. در آن زمان استفاده از ساز و موسیقی سازی به جهت عدم رضایت کلیسا چندان رایج نبود و خواندن را بر زنان حرام کرده بودند. اما به تدریج با شکل گرفتن پدیده هایی همچون اومانیسم(2) و رنسانس آهنگسازان ارزش بیشتری پیدا کرده و به تبع آن آزادی عمل آنها بالا رفت.موتزارت و هایدن دو آهنگساز بزرگ کلاسیک شرایط چندان مناسبی نداشتند. هایدن برای یک خاندان اشرافی به اسم استرهازی کار میکرد و فقط به دستور آنها به تصنیف موسیقی میپرداخت. موتزارت اما انسانی بسیار آزاده و با گرایشهای فراماسونری بود. او کلیسا را ترک گفت تا به عنوان آهنگسازی مستقل موسیقی تصنیف کند ولی هزاران افسوس که در جوانی در حالی در گذشت که در فقر دست و پا میزد.در نیمه دوم قرن هجدهم به تدریج از ارزش طبقه اشراف کاسته و به ارزش طبقه متوسط افزوده میشد تا آنجا که از این دوران با عنوان هایی همچون دوران برابری انسانیت و آزادی یاد میکنند. بتهوون با تاثیر پذیری از شرایط آن زمان موسیقی را برای همه افراد جامعه و نه فقط برای اشراف زادگان و درباریان میخواست و به هیچ روی حاضر به کار کردن در دربار نبود.
آن نقاشی معروف را به یاد آورید که گوته در مقابل اشراف زادگان سر خم کرده اما بتهوون نه. بتهوون به سیاست علاقه بسیاری داشت و همواره با شجاعت و صراحت راجع به سیاسیون اظهار نظر میکرد. وی با تاثیر پذیرفتن از پیروزی ولینگتون سردار انگلیسی بر فرانسویان در اسپانیا اثر زیبایی با همین نام نوشت. آن ماجرای سمفونی قهرمانی راهم که همه میدانیم و اگر بگوییم جز تکرار و اضافی گویی نیست. حال صفحات تاریخ را ورق میزنیم . اکنون نیمه اول قرن بیستم است و جنگ جهانی دوم . یک جنگ به معنای واقعی کلمه. یکی میخواهد برتری نژاد خود را ثابت کند و به رخ همگان بکشد. دیگری میخواهد انقلاب سوسیالیستی خود را صادر کند و آن یکی میخواهد رهبری جهان سرمایه داری را در دست بگیرد. مسلما موسیقی و موسیقیدان هم بی نصیب نمیمانند.
ژرمنها از نامهایی مانند بتهوون واگنر برامس وهندل استفاده میکنند تا برتری نژادی خود را ثابت کنند موزیسینهایی که هیتلر و حزبش را قبول ندارند باید بروند و موسیقی آهنگسازان یهودی مانند مندلسون قدغن میشود. بسیاری از موسیقیدانان مانند کارایان و اشتراوس یا از روی اجبار و یا اختیاری وارد حزب نازی میشوند. در شوروی استالین به موزیسینهایی همچون شوستاکوویچ و اویستراخ فشار می آورد. اویستراخ به خط مقدم جبهه میرود و برای سربازان ارتش سرخ ویولن مینوازد، شوستاکوویچ باید برای سقوط برلن موسیقی بسازد و... در مورد عقاید سیاسی دیمیتری شوستاکوویچ مطالب بسیار نوشته اند عده ای او را یک خدمتگزار رژیم شوروی میدانند و عده ای نیز او را مخالف پنهانی استالین می انگارند که تمام اعتراضش را با علائم و معانی موسیقیایی ابراز کرده در حالی که بیان آنها به وسیله کلمات هرگز ممکن نبوده"و آنجا که کلام از گفتن باز میماند موسیقی اغاز میشود" البته این نظریه که شوستاکوویچ با رژیم سوسیالیستی شوروی مخالف بوده و اعتراضا ت خود را به زبان موسیقی بیان میکرده در سال 1979 و 4 سال بعد از مرگ وی مطرح گردید و باعث شد تا محبوبیت شوستاکوویچ و اثراتش در غرب افزایش چشمگیری داشته باشد. بعد از جنگ جهانی اتفاق بسیار عجیبی برای هایفتز ویولن ویرتوئوز روسی رخ داد.
در سال 1957 او کنسرتی در اورشلیم برگزار میکند که یکی از قطعات آن ساخته ریشارد اشتراوس آهنگساز به ظاهر نازی بود. بعد از کنسرت یک یهودی و ضدنازی متعصب با میله به ویولن نواز حمله ور شده و سیر او را کتک میزند!در دوران جنگ سرد و مک کارتیسم نیز دو طرف دعوا(کاپیتالیست ها و کمونیستها) برای کوبیدن ایدئولوژی یکدیگر و تخریب آن در اذهان مردم از موسیقی بهره جستند. در حال حاضر نیز عده ای بر این باور هستندکه این که کدام نوازنده در کدام کنسرت و یا کدام صفحه بنوازد را بازیهای سیاسی تعیین میکند. اینان بر این باورند که اگر شما یهودی باشید براحتی میتوانید ترقی کنید در مسابقه های جهانی نوازندگی و رهبری ارکستر مقام کسب کنید، کنسرت برگزار کنید، صفحه ضبط کنید و مشهور شوید چرا که بسیاری از کمپانیهای عظیم موسیقی و همچنین مراکز برجسته هنری در اختیار یهودیان است. این نظریه بسیار بد بینانه است و پاک بودن جهان موسیقی را زیر سوال میبرد. اگر نمیتوانیم سهمی در دنیای موسیقی جهانی داشته باشیم، نباید با متهم کردن یهودیها و امثالهم مشروعیت موزیسینهای آنها را زیر سوال ببریم و ناتوانیهای خود را به نوعی لاپوشانی کنیم.
و اما ایران...
قبل از انقلاب اسلامی در ایران سرودهای انقلابی بسیاری ساخته شد و آنها وسیله ای بودند برای تحریک احساسات مردم. بعد از انقلاب اما موسیقی لهو و لعب خوانده شد وکم کم آتش بی مهری مسئولان و سیاستمداران نسبت به آن شعله ور گشت. شاید بدترین ظلمی که مسئولان در حق موسیقی کرده اند و میکنند، این است که تکلیفش را روشن نمیکنند. با لاخره موسیقی حرام است یا نه ؟ این سوال بی پاسخ است که موسیقی و موسیقیدان را سر در گم کرده است. از نظر عده ای از علما موسیقی به طور کلی و تحت هر شرایطی حرام است. بعضی از علما نظر دیگری دارند و موسیقی را تحت شرایط و ضوابط خاصی حرام میدانند اما براستی این شرایط کدام اند؟ جالب آنجاست که وقتی پای منافع ملی و دینی در میان باشد این هنرمظلوم ارزش پیدا میکند.
وقتی بخواهیم"سمفونی انرژی هسته ای حق مسلم ماست" را آن هم در حضور رییس جمهور اجرا کنیم، موسیقی هیچ گونه موردی ندارد. اما اگربخواهیم سمفونی فلان آهنگساز مستکبر غربی را اجرا کنیم موسیقی مصداق لهو است. در حال حاضر موسیقیدانان واقعی در این مملکت حال و روز خوشی ندارند و جالب است بدانید نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران ماهیانه فقط 80 هزار تومان حقوق در یافت میکنند. این شرایط اما برای همه بد نیست و عده ای سودجو و فرصت طلب در این آشفته بازار چه پولها که به جیب نمیزنند و چه سود ها که نمیکنند! نگاهی گذرا به کاستهای موسیقی پرفروش در کشور خود همه چیز را روشن میکند. در واقع بسیاری از به اصطلاح خوانندگان و موزیسین های پردرآمد در کشور، هیچ کدامشان موسیقیدان به معنای واقعی کلمه نیستند و از طریق باند بازی موفق به کسب در آمد وشهرت شده اند.کیهان کلهر در این مورد میگوید: "اگر ما بخواهیم در ایران کنسرت برگزار کنیم اجرای موسیقی به فرعی ترین کار ممکن بدل میشود" اما به یک خواننده پاپ به راحتی مجوز میدهند تا کنسرت برگزار کند.
استاد بی بدیل آواز ایران شجریان نیز، سالهاست به خاطر همین مسائل در ایران کنسرت نمیدهد. گاه و بیگاه نیز شاهد اتفاقات و یا اظهار نظرهایی عجیب و غریب در مورد موسیقی هستیم. برای مثال چندی پیش گمرک اعلام کرد که به دلیل کم ارزش و کم اهمییت بودن موسیقی در کشور! تعرفه واردات ساز را افزایش میدهد و یا اینکه یکی از بزرگان در یک سخنرانی فرمودند:"امتی که موسیقی در آن باشد رستگار نخواهد شد"ایشان با این سخن خود تاریخ چند هزار ساله موسیقی را زیر سوال بردند کاری که نظیر آن را هیچ کسی در هیچ مقطع زمانی و مکانی انجام نداده بود. یکی از مسئولان بلند پایه در مورد موسیقی غربی گفتند:"مگر غربی ها موسیقی ما را گوش میدهند که ما موسیقی آنها را گوش بدهیم؟"بر اساس همین سخن ایشان واردات ساز غربی به کشور را برای مدتی ممنوع اعلام کردند. دیگر آنکه دراستان فارس آموزشگاههای موسیقی را ملزم به تفکیک جنسیتی کرده اند که این نتیجه ای ندارد جز تعطیلی آموزشگاههای موسیقی . باید دید این همه تلاش که همانا در جهت برکندن موسیقی از جامعه ماست ثمری داشته؟ پاسخ قطعا منفی است. و جا دارد بگوییم آقایان! روز به روز بر تعداد کسانی که پی موسیقی میروند افزوده میشود و کاری از دست شما ساخته نیست!
موسیقی آن قدر قدرت دارد که یک نازی (کارایان) و یک صهیونیست متعصب(برنشتاین) را در کنار هم قرار میدهد. خیر شما نمیتوانید.! چه قدر زیبا بود مسئولان به جای این همه کارشکنی در حق موسیقی و موسیقیدان تلاش میکردند تا موسیقی فاخر و ارزشمند در میان مردم جامعه رواج پیدا کند...
به هر روی آنان گفتند ما هم گفتیم ودیگران هم خواهند گفت اما : نرود میخ آهنین در سنگ
به امید آن روزی که ...
توضیح(1): در اینجا عبارت موسیقی کلاسیک کلی است و موسیقی قرون وسطی تا مدرن قرن بیستمی را در بر میگیرد.
توضیح (2): منظور از اومانیسم مجموعه نظریه هایی است که امثال دانته بوکاچیو داوینچی و ... مطرح کردند تا انسان و دستاوردهایش در مرکز توجه قرار گیرد.به زبان دیگر ارزش هر فرد از جامعه بالا رفته و آزادی عمل انسانها افزایش یابد.-

دكترمحمد سرير : وضعيت موسيقي پاپ ايراني‌



جام جم آنلاين: عضو شوراي عالي سياستگذاري موسيقي كشور و مصنف بيش از 100 اثر آوازي و موسيقي متن فيلم و سريال‌هاي تلويزيوني ، مولف 4 كتاب و نگارش بيش از ده‌ ها مقاله در زمينه‌ هاي هنري و علمي ‌در نشريات معتبر ايراني و خارجي در اين گفتگو درباره موسيقي پاپ ايراني و فراز و فرودهاي آن صحبت و تاكيد نمود كه كيفيت آثار داخلي در اين حوزه موسيقي از آثار وارداتي معروف به لس‌آنجلسي بهتر ارزيابي مي‌شود.
ايشان افزودند درباره تعريف موسيقي پاپ اتفاق نظر وجود ندارد، دليل آن چيست؟در زمينه تعريف موسيقي پاپ اتفاق نظري وجود ندارد يعني اگر از 100 نفر در حوزه‌هاي مختلف، چه مسوولان و چه كساني كه در اين عرصه كار مي‌كنند، اين را بپرسيد، هر كدام تعريفي از موضوع دارند كه همه متفاوت با تعريفي است كه از اين واژه در غرب وجود دارد. چون در ايران اصل و بدنه موسيقي از هزاره‌هاي دور (بعكس موسيقي غربي)، بركلام استوار بوده است، اما اين بحث‌ها ربطي به موسيقي پاپ ندارد و اين نوع موسيقي ازجنبه كيفي كمرنگ شده و عيار آن بسيار پايين آمده است. در حقيقت تنها كاربرد مصرفي و سرگرم كنندگي پيدا كرده است.معناي لغوي موسيقي پاپ كه به آن اشاره كرديد، چيست؟موسيقي‌اي كه مورد علاقه مردم و محبوب آنها باشد و در ذهنشان باقي بماند.خود شما در اين ميان چه تعريفي از موسيقي پاپ داريد؟موسيقي‌اي كه در يك زمان و بر اثر شرايط اجتماعي محيطي و فرهنگي خاص توليد مي‌شود و در ميان مردم آن زمان محبوبيت دارد.پس بهتر است بگوييم موسيقي روز، نه پاپ؟بله، چون هر زمانه همراه با يك نوع كلام و تفكرجديدي مي‌تواند باشد؛ اما مهمترين عامل كلام است كه باعث افزايش يا كاهش اعتبار موسيقي مي‌شود. چون پيام در قالب شعر مي‌تواند فورا منتقل شود و موسيقي در حقيقت حمايت‌كننده اين كلام خواهد بود. منظور شما اين است كه كلام مي‌تواند باعث ارتقا يا نزول موسيقي شود؟خير، موسيقي مي‌تواند درجات وكيفيت‌هاي متفاوتي داشته باشد؛ اما آنچه در اين نوع موسيقي موجب عكس‌العمل و اظهارنظر شنوندگان عام در خصوص بد يا خوب بودن اثري كه شنيده‌اند مي‌شود، كلام است. در حالي‌كه وقتي كلام از اين موسيقي برداشته مي‌شود، خيلي دريافت‌ها تغيير مي‌كند.در كل ارائه تعريف از موسيقي پاپ در ايران دست‌كم به يك دليل خيلي دشوار است و آن هم اين‌كه در ذهن بسياري از افراد هنوز اين نوع موسيقي مترادف با بخشي از موسيقي پاپ در غرب است كه فاقد ارزش هنري است.آيا مي‌توان موسيقي پاپ ايراني داخل كشور و موسيقي پاپ خارجي را با هم مقايسه كرد؟خير. موسيقي‌هاي پاپ داخل ايران محدوديت‌هاي زيادي دارند و از موسيقي‌هاي بسيار خوب گذشته‌هاي دور مانند: مرغ سحر و بسياري قطعات ديگر كه در ميان مردم محبوبيت داشتند و به خاطر عيار بالايشان ماندگار شدند، فاصله گرفته‌اند. بنابراين، بهتر است مقايسه نكنيم، چون اين تفكر در ذهن بسياري از مخاطبان و مسوولان وجود دارد كه موسيقي پاپ در مغرب زمين با كيفيت خيلي پايين و شكل و شمايل بدي ارائه مي‌شود. در نتيجه اگر برخي نمونه‌هاي موسيقي پاپ ما ريتم‌هاي تند و جوان‌پسندي داشته باشد، بسرعت آن نوع موسيقي در ذهنشان تداعي مي‌شود.آيا شما موافقيد كه سطح كيفي موسيقي پاپ در سال‌هاي اخير افت زيادي داشته است؟ بله، كاملا و علتش وجه تقليدي قضيه است. ما در درجه‌بندي موسيقي امروز از طيف خيلي سياه تا خاكستري و بعد سفيد داريم.نبايد فكر كنيم آن موسيقي‌اي كه امروز توليد و بين مردم محبوب مي‌شود، لزوماً بايد عيارش پايين باشد. ما در ساخت موسيقي بايد شرايط روز را در نظر بگيريم.به نظر من، اگر تعريف و عنوان را عوض كنيم، مي‌توانيم تعريف بهتري از موسيقي روز بدهيم؛ چون اگر بخواهيم موسيقي پاپ را در دايره موسيقي ايراني تعريف كنيم، از كارهاي بسيار خوب كلامي‌ كه در ميان مردم محبوبيت دارد آغاز مي‌شود، تا موسيقي‌هاي خيلي بدي كه اصلا هيچ وجه هنري ندارد و كاملاً تقليدي است.پس در مجموع، تعريف شما از موسيقي پاپي كه در كشورمان ارائه مي‌شود، چيست؟چيزي كه در حال حاضر در كشور ما به عنوان موسيقي پاپ وجود دارد، موسيقي‌هايي است كه با توجه به شرايط روز ساخته مي‌شود و تا حدودي هم رنگ و بوي وارداتي دارد؛ چون فناوري‌هاي ارتباطي دنيا را به نوعي يكپارچه كرده است و بنابراين رسانه‌هاي ديگر ذائقه‌هاي خود را تحميل مي‌كنند و ما هم نمي‌توانيم جلوگيري كنيم. فقط بايد سعي كنيم بخش‌هاي خوب آن را اخذ كنيم، چون بسياري از مواردي كه چه در حوزه موسيقي پاپ و چه در هر حوزه ديگري از آنجا مي‌آيد، مي‌تواند مورد استفاده قرار گيرد؛ اما نه به طور مطلق. چون برخي بخش‌هاي آن تطابقي با هنجارهاي ما ندارد و در جامعه ما پذيرفته شده نيست. بنابراين تمام موسيقي‌هاي كلامي‌ كه بازگو كننده شرايط اجتماعي زمان خود هستند، موسيقي پاپ ناميده مي‌شوند.البته وجه كلامي‌موسيقي در يك دهه گذشته خيلي فرق كرده و واژگاني درآن استفاده مي‌شود كه به زبان محاوره است؛ اما تنها درمقطع اجتماعي حال قادر به برقراري نوعي ارتباط است. البته اگر اين نوع موسيقي از نظر فرهنگي وجه هنري محدودي دارد و براي برخي طبقات جامعه از نظر ملاحظات فرهنگي سنگين است و دوست نداريم كه از اين واژه‌ها استفاده شود، بايد جايگزيني براي پاسخگويي به اين‌گونه خواسته‌ها پيدا كنيم. اما وقتي اين كار را نمي‌كنيم، طبيعي است جوانان هم به سوي اين ترانه‌ها گرايش پيداكنند.به نظر شما چه چيزي در موسيقي پاپ باعث استقبال بيشتر جوانان از آن مي‌شود؟تحركي كه در اين نوع از موسيقي وجود دارد، باعث اين استقبال مي‌شود؛ چون طبيعي است كه جوان نياز به تحرك دارد.حركتي كه در زندگي جوان هست، با يك آدم ميانسال متفاوت است. اين خاص جوانان ما نيست و در همه جاي دنيا همين طور است. البته منابع موسيقي‌هاي روز هم فرق مي‌كند. بسياري از موسيقي‌ها منبع‌اش همان موسيقي سنتي است، اما شكل ارائه‌اش فرق مي‌كند و ممكن است با ريتم‌هاي تندتر اجرا شود و البته چنين اجراهايي بعضاً مقبول هنرمندان اين‌گونه موسيقي نيست، اما به نظر من، اگر جوانان از همين طريق هم با موسيقي سنتي و ملي آشنايي بيشتري پيدا كنند، خوب است.چرا موسيقي‌اي كه دركشور ما عرضه مي‌شود، آنقدر براي جوان جذاب نيست كه باعث شود او به موسيقي پاپ به معناي واقعي آن كشيده نشود؟در حال حاضر، تحولاتي در موسيقي ما ايجاد شده و موسيقيدان‌ها ريتم‌هاي گوناگون و پرتحركي را استفاده مي‌كنند كه مورد توجه جوان‌ها واقع شده است. اما به طور معمول بداهه در ذات موسيقي ايراني وجود دارد و ريتم در آن حذف شده در نتيجه آن حركت به آن معنا وجود ندارد و اين خاصيت موسيقي ماست.اثرات معنوي تفكر دروني بازگشت به خود خاص فرهنگ ايراني است و اينها در جوان‌ها كمتر ديده مي‌شود؛ چون جوان بيشتر بيرون‌نگر است نه درون‌نگر.به نظر شما موج استقبال از موسيقي پاپ درسال76 به چه علت بود؟ اين استقبال هميشه وجود داشته است، منتها نشرموسيقي پاپ محدوديت‌هايي داشت به عبارت ديگر علاقه و تمايل بود، اما نمود بيروني به دليل محدوديت در نشرش نداشت. اين محدوديت‌هايي كه مي‌گوييد، چه بودند؟نظر مسوولان فرهنگي اين بود كه اين موسيقي كيفيت لازم را براي اين كه درحوزه فرهنگي جامعه نشر پيدا كند، ندارد. واقعيت هم اين است كه اين نوع موسيقي اساساً نمي‌تواند كيفيت هنري داشته باشد؛ اما موسيقي ما تا اندازه‌اي كه به هنجارهاي اجتماعي لطمه‌اي نزند، مي‌تواند مصارف متفاوتي داشته باشد.شما قطعا موسيقي‌اي را كه در يك محفل خانوادگي گوش مي‌دهيد، شايد در خلوت خودتان گوش ندهيد. به هرحال اين تمايل دروني بالقوه ايجاد شده بود و وقتي فضا باز شد، در قالب تيراژهاي بالا انعكاس پيدا كرد.اين استقبال مي‌تواند به دليل تشابه صدايي خوانندگان آن زمان با خوانندگان ايراني خارج از كشور باشد؟البته الگوهايي وجود داشت، چيزي كه در ذهن جوانان آن دوره به عنوان يك پيش‌زمينه وجود داشت و فكر مي‌كردند، بهترين الگوهاست، همين‌ها بودند، اما بعدا الگوهاي ديگري هم در داخل ساخته شد.اصولا اين نوع موسيقي و تقليدها خاص همان مقطع زماني بود. هر زماني اقتضاي خاص خودش را دارد. ضمن اين‌كه همين هنرمنداني كه با تقليد شروع كردند، بعدها مستقل شدند و راه خودشان را ادامه دادند.از ديد شما موسيقي پاپ كنوني ما با موسيقي پاپ لس‌آنجلسي مشابهتي ندارد؟به نظر من، ذائقه ايراني‌ها به 2 عامل برمي‌گردد: اول حافظه تاريخي‌شان نسبت به موسيقي‌هاي قديمي‌ كه در يك دوره هم شكوفايي خاصي بويژه در حوزه كلام و ملودي داشته است و عامل ديگر هم شرايط كنوني كه به هر حال متأثر از شرايطي اجتماعي است كه در جهان به وجود آمده است. انسان‌هاي عصر حاضر در دنيا زندگي مي‌كنند، نه در يك كشور. بنابراين قطعا تشابهاتي ميان آنها به وجود مي‌آيد.خلاقيت‌هاي بزرگ در محدوديت شكل مي‌گيرد و موسيقي هم در اينجا به دليل برخي محدوديت‌هايي كه وجود دارد نياز به ابتكار و خلاقيت دارد. در مجموع موسيقي ما تفاخر و شخصيت ديگري دارد تا موسيقي‌هايي كه در آن طرف توليد مي‌شود. چون آنجا دريچه‌ها باز است و در چنين وضعيتي خودبه‌خود ساختار اثر و تصوير به سمت غرايز حركت مي‌كنند تا هنر. به عبارت ديگر كار هنري صورت نمي‌گيرد. به نظر من، اينجا موسيقي‌ها با اين‌كه ممكن است آن عيارلازم را نداشته باشند، اما هنوز درصد كيفيت هنري و فرهنگي بالاتري دارند.در كل به نظر من اصلا مشابهتي وجود ندارد و آنچه هم برخي‌ها از آن صحبت مي‌كنند به ذهنيت‌ها و زير ساخت‌هايي كه مربوط به آثاري خاص است، برمي‌گردد و البته در كنار آن تا حدي هم به شرايط جهاني موسيقي كه باعث مي‌شود ريتم در همه جا احساس شود، مربوط است. چه هنرمندان ايراني كه در آنجا هستند و چه برخي آثاري كه در اينجا توليد مي‌شوند.چرا هيچ كدام از خواننده‌هاي پاپ ما هرگز در خارج از كشور مطرح نشدند؟ آيا مشكل فقط زبان است؟خير، مشكل زبان نيست. آنها ابزارهاي تصويري‌اي براي تبليغاتشان دارند كه مي‌توانند كارهاي بسيار كم‌ارزش را هم در ذهن مخاطبانشان پررنگ و لعاب جلوه دهند و اين مساله خيلي مهم است. اما در اينجا هنوز نمي‌توانيم ساز را نشان دهيم، چه رسد به اين كه كليپ‌هاي تصويري داشته باشيم. چه بسا كيفيت موسيقي‌هايي كه همين‌جا جوانان مي‌سازند، حتي خيلي بهتر از آنها باشد.در مجموع به نظر شما خواننده‌هاي پاپ ايراني چقدر از خواننده‌هاي پاپ ايراني آن سوي آب الگو مي‌گيرند؟به نظر من، اصلا الگوبرداري صورت نمي‌گيرد؛ چون درست است كه عده‌اي كوچ كرده‌اند، اما سرچشمه و منبع الهام جامعه ايراني همين جاست و خيلي از كساني هم كه در خارج از كشور مطرح هستند منشأشان در همين جا بوده است.در واقع كيفيت كاري كه در آثار هنري خلق مي‌شود، بر گرفته از همين منابع هستند، به عنوان مثال، اثر نقاشي‌اي كه هنرمند در اينجا كار مي‌كند، خيلي اصيل‌تر از نقاشي است كه سال‌ها خارج از كشور كار مي‌كند. البته تاثيرات محيط هم مي‌تواند مانع خلاقيت شود، اما در مجموع اگر بخواهيم مقايسه واقع‌‌بينانه‌اي داشته باشيم، موسيقي‌هايي كه در همين جا ساخته مي‌شود اگر با كيفيت خوب ارائه شود و از امكانات تصويري مناسبي استفاده شود، تاثيرش در حوزه موسيقي پاپ قطعاً بيشتر خواهد بود. منتها ما در حقيقت 50 درصد كار را كه تصوير است حذف كرده‌ايم. البته تصوير لزوما نبايد محتوايي غير هنري و مغاير هنجارهاي اجتماعي داشته باشد. با اين اوصاف نقاط ضعف و قوت موسيقي پاپ امروز را در چه مي‌دانيد؟ما از نظر تكنيك و استفاده از دانش و فناوري موسيقي پيشرفت‌هاي خوبي كرده‌ايم. دانشگاه‌ها و آموزشگاه‌ها جوانان را با علم موسيقي آشنا كرده‌اند؛ اما در خلاقيت‌هاي ملودي آنقدر كه لازم است حركت نكرده‌ايم.نوآوري‌هايي كه در گذشته ديده مي‌شد، ديگر خيلي احساس نمي‌شود و اين هم تقصير كسي نيست؛ چون آن انگيره‌ها و شرايط لازم براي آفرينش اثر كمتر شده است. شما در سخت‌ترين دوره‌هاي تاريخي كشورمان شعرايي مي‌بينيد كه كارهاي خيلي بزرگي كرده‌اند. در واقع بايد شرايط خاصي به وجود بيايد تا زمينه را براي ايجاد خلاقيت فراهم كند، اما فعلا به هر دليلي دوره‌اي نيست كه خيلي خلاقيت‌هاي بزرگ در موسيقي شكل بگيرد. بويژه در حوزه ملودي كه استخوان‌بندي و اسكلت اصلي موسيقي ايراني را تشكيل مي‌دهد.با توجه به اين‌كه شما براي برخي خوانندگان پاپ مثل محمد نوري هم آهنگ ساخته‌ايد، كيفيت آهنگ‌هاي پاپ كنوني را در چه سطحي مي‌دانيد؟ البته آنچه در موسيقي استاد نوري منعكس است، بايد به نوعي موسيقي كلاسيك از نوع آوازهايي كه با بهره‌گيري از دانش موسيقي جهاني ساخته و پرداخته شده تعريف شود. اما در اين روزگار موسيقي موسوم به پاپ از نظر تكنيك خيلي بهتر شده است كه بندرت نوآوري‌هاي‌ ملوديك در آن ديده مي‌شود از سوي ديگر كلام هم به دليل شرايط فرهنگي و اجتماعي كه هم‌اكنون در جهان به وجود آمده، ديگر آن عمق و كيفيت گذشته را ندارد و به اين شرايط لطمه مي‌زند.چرا خوانندگان پاپ از قديم تاكنون هرگز خيلي ماندگار و جاودانه نشده‌اند؟به دليل نوع ملودي و همچنين بدعت‌هايي كه خيلي كم‌رنگ شده‌اند.




محمد سریر

دکتر محمد سریر، آهنگساز، دیپلمات و رئیس هیئت مدیره خانه موسیقی، دهم مرداد سال 1323 چشم به جهان گشود. او مدارج علمی را با دریافت دیپلم ریاضی، لیسانس اقتصاد از دانشگاه تهران، فوق لیسانس علوم سیاسی از دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران و سپس دکترای اقتصاد از دانشگاه اقتصاد وین (پایتخت کشور اتریش) به پایان رساند. همزمان به موسیقی نیز علاقمند شد و مقارن با دوران تحصیلش، موسیقی را پا به پای علم دنیال کرد و ردیف ها و گوشه های موسیقی ایرانی را فرا گرفت. آکاردئون، اولین سازی بود که سریر به آموختن آن روی آورد. حشمت سنجری، رهبر ارکستر، هدایت و آموزش سریر را بر عهده گرفت. سریر نوجوانی پر مشغله ای داشت. او همزمان با دوران تحصیل در دبیرستان، شب ها نیز به هنرستان موسیقی می رفت. سریر هم زمان با تحصیل در رشته فوق لیسانس، وارد دانشکده موسیقی شد و پس از پایان دوره کارشناسی، در یک دوره 8 ساله آهنگ سازی به آکادمی هنرهای زیبای وین راه یافت و دوره آهنگسازی را در آنجا به اتمام رساند. او در سال 1381 موفق به دریافت دکترای شورای ارزشیابی هنرمندان کشور شد. محمد سریر در سال 1350 ازدواج کرد و حاصل ازدواجش دو دختر است که یکی در رشته معماری و دیگری در حوزه موسیقی فعالیت می کنند. قطعه عروسی که از ساخته های اوست و محمد نوری آن را اجرا کرده، در مراسن عروسی او اجرا شد.
فعالیت های هنری سریر از سال 1344 به عنوان آهنگساز و نوازنده در ارکستر بزرگ رادیو آغاز گردید. در سال 1345، اولین آهنگ او به نام «باران» با صدای محمد نوری و شعری از حمید مصدق از رادیو در برنامه ای به نام جوانان پخش شد. سریر در سال های 1348 تا 1350 تدریس مربیان هنری وزارت آموزش و پرورش در انستیتوی مربیان هنری بر عهده داشت. او در مورد نحوه آهنگسازی خود می گوید : " دوست دارم آهنگی بسازم که مردم بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند و در عین حال ارزش های هنری خود را حقط کند. البته آهنگ های جدی همیشه روح آهنگساز را ارضا و شکوفا می کند ، اما متن آهنگ باید برای شنونده غیر حرفه ای نیز قابل درک باشد تا از موسیقی لدت ببرد، زیرا هدف هنر برقراری ارتباط با مخاطب است."سریر فعالیت های فراوانی در زمینه های هنری بر عهده گرفت . از آن جمله اند:
تهیه کننده و مشاور هنری در سازمان رادیو و تیویزیون 1350 الی 1351آهنگساز و مشاور مدیر مرگز موسیقی صدا و سیما 1356 تا 1371تدریس در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی 1373 الی 1374تدریس در دانشکده صدا و سیما از سال 1383 تاکنونعضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی در رشته موسیقیرئیس و عضو هیئت مدیره کانون موسیقیدانان سینمای ایرانرئیس و عضو رئیسه شورای عالی داوری خانه سینما عضو شورای عالی موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامیعضو کمیسیون ملی یونسکو در ایرانعضو شورای عالی موسیقی صدا و سیمادبیر جشنواره موسیقی جوانعضو متخصص شورای عالی ارزشیابی هنرمندان کشورعضو شورای عالی پژوهش صدا و سیماعضو هیئت مدیره و سخنگوی خانه موسیقی ایرانعضو شورای عالی فنی ارکستر موسیقی ملی ایرانعضو شورای برنامه ریزی بنیاد رودکیاز سال 1352 سریر به استخدام وزارت امور خارجه درآمد و پس از 30 سال خدمت، در سال 1382 بازنشسته شد. او عضو سیاسی وزارت امود خارجه بود و فعالیت های فراوانی داشت . از آن جمله اند نمایندگی در سازمان توسعه صنعتی ملل متحد (یونیدو) و آژانس بین المللی انرژی، سرپرست امور کنسولی ایران در وین، عضو و سرپرست گروه مطالعات انرژی و اقتصاد بین الملل و رایزن علمی و فرهنگی ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل در ژنو. او همچنین در طی این سی سال در کنفرانس های متعددی به عنوان سخنران شرکت کرد. محمد سریر در ایران با موسسه فعالیت های اقتصدی دانشگاه تهران و دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه نیز همکاری داشت. همزمان در دانشکده روابط بین الملل، دانشگاه دفاع ملی، آموزش های دیپلماتیک وزارت امور خارجه ، دوره مدیریت انرژی در موسسه بین المللی مطالغات انرژی نیر تدریس می کرد. فهرست تالیفات غیر موسیقیایی محمد سریر:اوپک و دیدگاه های آینده 1367مبانی اقتصادی در تقویت همکاری های جنوب ـ مقاله 1366تحولات صنعتی نفت آدربایجان ـ مقاله 1372علل سقوط قیمت نفت و پی آمدهای آن ـ مقاله 1365بررسی تحولات بازار جهانی انرژی تا قرن آینده ـ مقاله 1366
Geopolitic of Enery . Journal of Iranian Affairs, 1993Oil Gas in Persian Gulf . Henas Associates, London , 1993Export of Natural Gas. Gedigas, Paris. 1993Geo economic word order .Islamabad : Friend Publications, 2000 . (Co-Author)Climate change in Asia . India: TaTa Energy reaserch institute, 1997. (Co-Author)

وضعيت ارکسترهاي کلاسيک بحراني است


لوريس چکناوريان" که نشان طلايي درجه يک فرهنگ و هنر کشور اتريش را چند روز پيش از دست سفير اين کشور در ايران دريافت کرد; از سابقه حضورش در اتريش، تجربه هاي آهنگسازي، وضعيت فعلي رهبري ارکستر در دنيا و... سخن مي گويد. - آقاي چکناوريان در آغاز کمي از تجربيات دوران تحصيل خود در اتريش بگوييد. در سال 1961م، از آکادمي هنر "وين" با بالاترين رتبه فارغ التحصيل شدم; بلافاصله بعد از فارغ التحصيل شدن يک ناشر معروف اتريشي به نام "دوبلينگر" پنج جلد از آثار مرا که شامل "باله" براي سه پيانو و سازهاي ضربي و برخي از قطعات ديگر را به چاپ رساند که اين آثار در تالارهاي موسيقي در شهر وين توسط برخي از رهبران جوان اتريشي اجرا شد. بعد از مدتي به ايران برگشتم اما در طول مدت اقامتم در ايران ارتباط من با اتريش هيچگاه قطع نشد. - پس از اتمام تحصيلات و بازگشت به ايران آيا براي اجراي برنامه و يا تحصيل رهبري ارکستر دوباره به اين کشور سفر داشتيد؟بله حدود 2سال بعد به وين بازگشتم و پس از بازگشت مجدد به اتريش نزد "کارل ارف"، آهنگساز معروف آلماني رفتم و طرح اوليه "رستم و سهراب" را که در آن دوران نوشته بودم به او نشان دادم و مي خواستم نظر او را راجع به اين اپرا بدانم. وي هنرمندي با مطالعه و انديشمندي پرجذبه بود و فرهنگ مشرق زمين را به خوبي مي شناخت. وقتي به او گفتم اثري از فرودسي با نام "رستم و سهراب" را مي خواهم اجرا کنم خيلي خوشحال شد و متوجه شدم که فردوسي و ادبيات ايران را به خوبي مي شناسد. بعد از من خواست چند قطعه از اين اپرا را نشانش دهم. وي درباره اپرا نظرات ارزشمندي داشت. از من پرسيد که چه زماني آن را اجرا مي کنم، در پاسخ گفتم که مي خواهم بار ديگر آن را بازبيني کنم چون معتقد بودم اپراي "رستم و سهراب" در آن دوران آنچنان که بايد و شايد رنگ و بوي ملي و ايراني نداشت چون هنوز تجربه نوشتن موسيقي ايراني نداشتم و معتقد بودم که اين داستان نبايد دستخوش غربزدگي شود بلکه بايد به گونه اي نوشته شود که وقتي مردم گوش مي دهند فرهنگ ايراني را احساس کنند. البته ناگفته نماند که قبل از نوشتن اين اپرا مطالعات زيادي روي موسيقي ايراني داشتم در دسته هاي عزاداري عاشورا شرکت مي کردم، به زورخانه مي رفتم و موسيقي زورخانه اي گوش مي دادم و همه اين اطلاعات را جمع آوري کرده بودم و قبل از آغاز نوشتن اساتيدي چون "روح ا... خالقي"، "احمد عبادي"، "حسين تهراني" راهنمايي زيادي به من کردند و از طريق اين اساتيد دستگاه هاي موسيقي ايراني را شناختم و بعد هم با گروه پايور، سيمرغ را نوشتم که اولين تجربه من در پارتيتور سازهاي ايراني بود. البته بعدها دوستان ديگري چون آقاي ناظري، حسن ناهيد و هوشنگ ظريف، کمک بسياري به من کردند. - کجا و کي اپراي "رستم و سهراب" را به پايان رسانديد؟وقتي دلايل موافق نبودنم را براي اجراي اين اپرا به "کارل ارف" گفتم، گفت که در "سالزبورگ" (شهري که خودش در آن اقامت داشت) بمان و اين اپرا را به اتمام برسان اما واقعا امکان اين کار براي من نبود، چون "سالزبورگ" شهر بسيار گراني بود و تامين هزينه زندگي در آنجا براي من ميسر نبود. زمانيکه اين موضوع را با او در ميان گذاشتم کمي فکر کرد و گفت که فردا بروم مدرسه "ارف" و او را ببينم. به موقع سر قرار رفتم. "کارل" تا مرا ديد گفت که خبر خوشي برايت دارم. او گفت که هزينه يک سال مخارج زندگي مرا در "سالزبورگ" نامين کرده تا بنشينم و اپراي "رستم و سهراب" را به پايان برسانم. بدين ترتيب يک سال در آنجا ماندم و روي اين اپرا کار کردم سپس اجراهاي بسياري از اين اپرا را در ارکستر "سنپوليتن" اتريش اجرا کردم و بعد به آمريکا رفتم تا براي تحصيل رهبري ارکستر اقدام کنم ولي ارتباط من با اتريش همچنان برقراربود. - دوره رهبري ارکستر چه مدت طول کشيد؟آموزش رهبري ارکستر در آمريکا 2سال بود. قبلش 6 سال دوره آهنگسازي را گذرانده بودم. آن موقع براي تحصيل دوره رهبري بايد ابتدا دوره آهنگسازي را طي مي کردي و من هر دو مقوله آهنگسازي و رهبري را با هم دنبال کردم ولي در حال حاضر رشته رهبري ارکستر مثل سايق نيست. براي رهبر شدن نيازي به خواندن درس آهنگسازي نسيت و اين مقوله بيشتر جنبه شو و نمايش به خود گرفته است. - چرا رهبري ارکستر نقش نمايش به خود گرفته است؟ در حال حاضر دنيا به سوي سادگي در حال حرکت است و با پيشرفت تکنولوژي و تغييراتي که در نحوه آموزش وتخصصي تر شدن کارها پيش آمده، يک نوازنده ارکستر مي تواند کار رهبر ارکستر را انجام دهد و ارکسترها دست کم در اجراي بسياري از آثار معروف آهنگسازان ديگر نيازي به رهبر ندارند. از سوي ديگر، وضعيت اجتماعي و رويکرد مخاطبان به آثار ساده و مصرفي وضعيت ارکسترهاي کلاسيک را بحراني تر کرده است. در حال حاضر پول در دست جوانان است و آنها هم پديده هاي ساده را مي خواهند، چون در واقع از دوران کودکي و يا آموزش در دبستان ياد نگرفتند آثار کلاسيک را گوش دهند. موسيقي کلاسيک هم مانند ادبيات کلاسيک سنگين است. واقعا چند نفر وقت و حوصله فهم و درک اين ادبيات را دارند و يا چند درصد از اين ادبيات از کودکي و دوران دبستان به کودکان آموزش داده مي شود و يا کدام ناشر وقت، انرژي و سرمايه خود را براي چاپ اين نوع آثار مثل: شکسپير، دانته، شاهنامه فردوسي و... خرج مي کند؟ تقريبا هيچ. به عقيده من اگر حمايت دولتي و يا ديگراسپانسرها وجود نداشته باشد نمي توان حرکت هايي از اين دست انجام داد(مهر

پري زنگنه



پری زنگنه هنرمند ایرانی تباریست که با اجراهای بی شماری به زبان ها و گویش های گوناگون در صحنه های مهم جهان، مرزهای جغرافیایی را در نوردید و آواز دوستی و یگانگی سر داد.
نخستین درس های آواز را در ردیف های ایرانی نزد استاد زرین پنجه فرا گرفت. سپس به هنرستان عالی موسیقی تهران رفت و به علت داشتن صدای لیریکو اسپینتو نزد خانم اولین باغچه بان به تحصیل اپرا پرداخت، پس از آن برای تکمیل آموخته ها و تجربه اندوزی بیشتر به کشور های ایتالیا، آلمان و اتریش سفر کرد.
دستاورد فعالیت های موسیقایی ایشان بیش از سیصد ترانه و اجرای آوازی در طیفی به گستردگی لالایی های ملل تا سلوی سمفونی شماره 9 بتهون در فلوریدا و ایران است.
کتاب "هنر گل آرایی" ، نخستین تجربه نوشتاری پری زنگنه بود. تاکنون بیش از ده عنوان کتاب از وی به چاپ رسیده که همچون آثار موسیقایی اش بسیار متنوع است. از کتاب هایی با موضوعات طبیعت و دوستی برای کودکان و نوجوانان تا کتاب های پژوهشی در زمینه های فرهنگ مردم و مسایل نابینایی و ...
پری زنگنه در اوایل دوران شکوفایی اش در یک حادثه رانندگی بینایی خود را از دست داد. اما همان گونه که از همت بلند ایشان انتظار می رفت، هدف تازه ای هم برای خود در زندگی ایجاد کرد که عبارت بود از ایجاد انگیزه در روشندلان و اثبات این که نابینایی و اساسا هر گونه آسیب دیدگی عضوی یا حسی ، مانع شکوفایی توانمندی های انسان و اوج گیری هنر نمیتواند باشد.
پریرخ شاه یلانی ( پری زنگنه ) ، تحصیلات مقدماتی خود را در تهران گذراند و نخستین درس های آواز را نزد استاد نصر اله زرین پنجه در ردیف های آواز ایرانی فرا گرفت. سپس به هنرستان عالی موسیقی گام نهاد و به علت داشتن صدای لیریکو اسپنتو (Lyrico Espinto ) نزد خانم اولین باغچه بان به تحصیل اپرا پرداخت و پس از آن برای تجربه اندوزی بیشتر و تکمیل آموخته های خود به کشور های ایتالیا ، آلمان و اتزیش سفر کرد تا از امکان کم نظیری که این نوع صدا در اجراهای متنوع به وی می داد، نهایت بهره را ببرد.
به زودی آوازه ی صدای نرم و دل انگیز پری در محافل هنری داخلی و صحنه های بین المللی پبچید و تالار هایی چون الیس تالی (Alice Tully ) در لینکلن سنتر نیویورک ، هربست (Herbst ) در سانفرانسیسکو، دانشگاه هاروارد (Harvard University ) در بوستون ، سل گو ( Salle Gavo ) در پاریس، هرکولس ( Hercules ) در مونیخ، ویلشر در لس آنجلس، دانشگاه برکلی، دانشگاه یو سی ال ا ( UCLA) در لس آنجلس ، کندی سنتر ( Kennedy Center ) در واشنگتن و تالار هایی در سرتاسر ژاپن پذیرای این هنرمند پر کار شد.
مسافرت های پی در پی و گسترده ایشان در سرتاسر ایران از جمله قدم هایی به منظور آشنایی مردم دیار مختلف با موسیقی صحیح و دلچسب و نیز ایجاد درآمد برای یاری دادن به مراکز فرهنگی روشندلان هر دیار و منطقه در ایران بوده است.
از اجراهای برجسته خانم زنگنه سولیست بودن او در سمفونی شماره 9 بتهوون است که توسط ارکستر سمفونی فورت لادردل (Fort Lau Derdale ) به رهبری لاری سیگال (Larry Segal ) در فلوریدا اجرا شد. همچنین بازسازی علمی ترانه های محلی و بومی ایران و اجرای آن به صورت کلاسیک از کارهای شاخص ایشان به شمار میرود.
از دید این هنرمند ، جهان امروز نیاز به مهر ورزیدن بیشتر برای ارتباط انسانی بهتر بین مردم دارد. موسیقی یکی از بهترین راه هاست که در ایجاد این ارتباط سهم بزرگی را دارد. لذا یک هنرمند بر اساس ارزش های هنری که در همه جهان، زبان بیان زیبایی هاست میتواند به این هدف نزدیک شود. از این رو پریرخ زنگنه به اجرا و خلق آثاری پرداخته است که منظور او را ذر یکپارچه کردن احساس مردم عملی میکند.

خانم زنگنه در سال های گذشته موفق به اخذ مدال طلای بین المللی آواز و دریافت تقدیرنامه های متعدد از
محافل هنری جهان گردید و به پاس خدمات نیکو کارانه و فعالیت های فرهنگی و هنری اش "سفیر حسن نیت" نامیده شد.
وی علاوه بر موسیقی و آئاز به چند هنر دیگر نیز آراسته است. از جمله هنر گل آرایی که آن را در مدرسه اوهارای (Ohara) ژاپن فرا گرفته و از پیشگامان شناساندن این هنر ظریف به ایرانیان بوده است. ایشان کتاب های متهددی نیز نوشته اند، همچون "آوای نام ها از ایران زمین " که نام نامه ی منحصر به فردی است که گردآوری و نوشتن آن بیش از پنج سال به طول انجامید و نیز کتاب هایی در وصف طبیعت با اهداف آموزشی برای کودکان و نوجوانان به ویژه نابینایان.
تاکنون بیش از سیصد ترانه و ده اثر نوشتاری از این هنرمند عرضه شده است. وی هم اکنون مشغول تدارک سه کتاب در زمینه های تخصصی خود موسیقی، آواز، هنر گل آرایی و مسایل نابینایان با عنوان های "شما هم با من آواز بخوانید" ، " باغ و بوستان در خانه" و " زندگی در نابینایی" میباشد.ريس چکناوريان" که نشان طلايي درجه يک فرهنگ و هنر کشور اتريش را چند روز پيش از دست سفير اين کشور در ايران دريافت کرد; از سابقه حضورش در اتريش، تجربه هاي آهنگسازي، وضعيت فعلي رهبري ارکستر در دنيا و... سخن مي گويد. - آقاي چکناوريان در آغاز کمي از تجربيات دوران تحصيل خود در اتريش بگوييد. در سال 1961م، از آکادمي هنر "وين" با بالاترين رتبه فارغ التحصيل شدم; بلافاصله بعد از فارغ التحصيل شدن يک ناشر معروف اتريشي به نام "دوبلينگر" پنج جلد از آثار مرا که شامل "باله" براي سه پيانو و سازهاي ضربي و برخي از قطعات ديگر را به چاپ رساند که اين آثار در تالارهاي موسيقي در شهر وين توسط برخي از رهبران جوان اتريشي اجرا شد. بعد از مدتي به ايران برگشتم اما در طول مدت اقامتم در ايران ارتباط من با اتريش هيچگاه قطع نشد. - پس از اتمام تحصيلات و بازگشت به ايران آيا براي اجراي برنامه و يا تحصيل رهبري ارکستر دوباره به اين کشور سفر داشتيد؟بله حدود 2سال بعد به وين بازگشتم و پس از بازگشت مجدد به اتريش نزد "کارل ارف"، آهنگساز معروف آلماني رفتم و طرح اوليه "رستم و سهراب" را که در آن دوران نوشته بودم به او نشان دادم و مي خواستم نظر او را راجع به اين اپرا بدانم. وي هنرمندي با مطالعه و انديشمندي پرجذبه بود و فرهنگ مشرق زمين را به خوبي مي شناخت. وقتي به او گفتم اثري از فرودسي با نام "رستم و سهراب" را مي خواهم اجرا کنم خيلي خوشحال شد و متوجه شدم که فردوسي و ادبيات ايران را به خوبي مي شناسد. بعد از من خواست چند قطعه از اين اپرا را نشانش دهم. وي درباره اپرا نظرات ارزشمندي داشت. از من پرسيد که چه زماني آن را اجرا مي کنم، در پاسخ گفتم که مي خواهم بار ديگر آن را بازبيني کنم چون معتقد بودم اپراي "رستم و سهراب" در آن دوران آنچنان که بايد و شايد رنگ و بوي ملي و ايراني نداشت چون هنوز تجربه نوشتن موسيقي ايراني نداشتم و معتقد بودم که اين داستان نبايد دستخوش غربزدگي شود بلکه بايد به گونه اي نوشته شود که وقتي مردم گوش مي دهند فرهنگ ايراني را احساس کنند. البته ناگفته نماند که قبل از نوشتن اين اپرا مطالعات زيادي روي موسيقي ايراني داشتم در دسته هاي عزاداري عاشورا شرکت مي کردم، به زورخانه مي رفتم و موسيقي زورخانه اي گوش مي دادم و همه اين اطلاعات را جمع آوري کرده بودم و قبل از آغاز نوشتن اساتيدي چون "روح ا... خالقي"، "احمد عبادي"، "حسين تهراني" راهنمايي زيادي به من کردند و از طريق اين اساتيد دستگاه هاي موسيقي ايراني را شناختم و بعد هم با گروه پايور، سيمرغ را نوشتم که اولين تجربه من در پارتيتور سازهاي ايراني بود. البته بعدها دوستان ديگري چون آقاي ناظري، حسن ناهيد و هوشنگ ظريف، کمک بسياري به من کردند. - کجا و کي اپراي "رستم و سهراب" را به پايان رسانديد؟وقتي دلايل موافق نبودنم را براي اجراي اين اپرا به "کارل ارف" گفتم، گفت که در "سالزبورگ" (شهري که خودش در آن اقامت داشت) بمان و اين اپرا را به اتمام برسان اما واقعا امکان اين کار براي من نبود، چون "سالزبورگ" شهر بسيار گراني بود و تامين هزينه زندگي در آنجا براي من ميسر نبود. زمانيکه اين موضوع را با او در ميان گذاشتم کمي فکر کرد و گفت که فردا بروم مدرسه "ارف" و او را ببينم. به موقع سر قرار رفتم. "کارل" تا مرا ديد گفت که خبر خوشي برايت دارم. او گفت که هزينه يک سال مخارج زندگي مرا در "سالزبورگ" نامين کرده تا بنشينم و اپراي "رستم و سهراب" را به پايان برسانم. بدين ترتيب يک سال در آنجا ماندم و روي اين اپرا کار کردم سپس اجراهاي بسياري از اين اپرا را در ارکستر "سنپوليتن" اتريش اجرا کردم و بعد به آمريکا رفتم تا براي تحصيل رهبري ارکستر اقدام کنم ولي ارتباط من با اتريش همچنان برقراربود. - دوره رهبري ارکستر چه مدت طول کشيد؟آموزش رهبري ارکستر در آمريکا 2سال بود. قبلش 6 سال دوره آهنگسازي را گذرانده بودم. آن موقع براي تحصيل دوره رهبري بايد ابتدا دوره آهنگسازي را طي مي کردي و من هر دو مقوله آهنگسازي و رهبري را با هم دنبال کردم ولي در حال حاضر رشته رهبري ارکستر مثل سايق نيست. براي رهبر شدن نيازي به خواندن درس آهنگسازي نسيت و اين مقوله بيشتر جنبه شو و نمايش به خود گرفته است. - چرا رهبري ارکستر نقش نمايش به خود گرفته است؟ در حال حاضر دنيا به سوي سادگي در حال حرکت است و با پيشرفت تکنولوژي و تغييراتي که در نحوه آموزش وتخصصي تر شدن کارها پيش آمده، يک نوازنده ارکستر مي تواند کار رهبر ارکستر را انجام دهد و ارکسترها دست کم در اجراي بسياري از آثار معروف آهنگسازان ديگر نيازي به رهبر ندارند. از سوي ديگر، وضعيت اجتماعي و رويکرد مخاطبان به آثار ساده و مصرفي وضعيت ارکسترهاي کلاسيک را بحراني تر کرده است. در حال حاضر پول در دست جوانان است و آنها هم پديده هاي ساده را مي خواهند، چون در واقع از دوران کودکي و يا آموزش در دبستان ياد نگرفتند آثار کلاسيک را گوش دهند. موسيقي کلاسيک هم مانند ادبيات کلاسيک سنگين است. واقعا چند نفر وقت و حوصله فهم و درک اين ادبيات را دارند و يا چند درصد از اين ادبيات از کودکي و دوران دبستان به کودکان آموزش داده مي شود و يا کدام ناشر وقت، انرژي و سرمايه خود را براي چاپ اين نوع آثار مثل: شکسپير، دانته، شاهنامه فردوسي و... خرج مي کند؟ تقريبا هيچ. به عقيده من اگر حمايت

دولتي و يا ديگراسپانسرها وجود نداشته باشد نمي توان حرکت هايي از اين دست انجام داد

آثار ضبط شده
آواز های محلی : فریدون شهبازیان
شکار آهو : واروژان
دو بیتی های بابا طاهر : شیدا قرچه داغی
آواز های امروز : رامین انتظامی
پریشانی : مجید انتظامی
پرواز تا سحر : حسین سمیعیان
لا لا یی های جهان : اریک آرکنت
گذشته های نو : اریک آرکنت
دستبند لعل : مرتضی حنانه
پاییز : بابک بیات
ترانه های کودکانه : فریبرز لاچینی
پنج اثر از بزرگان شعر نو : امیر صراف
گلهای دوستی: آندرانیک آرزومانیان
شاه پری : رضا بهزادی
لید هایی از شوبرت، شومان و هوگرولف : نورمن شتلر
آوای فرشتگان ( یاد واره زرتشت ) : کورش امیر جاهد

آثار مکتوب
هنر تزیین گل
گل های خوب دوستي
یادی از تابستان ده
دهکده ی گل آباد
شاهپرک قصه من
پری لالایی ها
دنیای بزرگ کودکی
بر بال بادبادک ها
سخنی به خوشی
آوای نام ها از ایران زمین
آن سوی تاریکی
سرگذشت آواز من


تالارهايي كه بانو پري زنگنه در آن برنامه داشته اند:


رودکی (وحدت) – تهران
الیس تالی – نیویورک
هربست – سانفرانسیسکو
دانشگاه هاروارد – بوستون
سل گو – پاریس
هرکولس – مونیخ
ویلشر – لس آنجلس
دانشگاه برکلی – سانفرانسیسکو
دانشگاه یو سی ال ا – لس آنجلس
کندی سنتر – واشنگتن

«ماهی سیاه كوچولو» بر موج آواز... - ۲۲ شهریور ۸۱



این آلبوم را بشنوید
مزدك علی نظری-


توی دوره و زمانه ای كه آثار هنری ـ بخصوص آلبومهای موسیقی روز ـ اغلب با راه انداختن هو وجنجال و سروصداهای غریب، از انتشار خبر توقیف و تبلیغ در تلویزیونهای آن طرف آب گرفته تا پخش كلیپ های منزه و بی محتوا از سیمای خودی به مخاطبان معرفی می شوند، دعوت شدن به مجلس معرفی یك آلبوم موسیقی باعث دست وپا گم كردن هر خبرنگاری می شود؛ كاری نو برای جامعه موسیقی ما كه در ضمن انتظار فكر و البته اثر متفاوتی را پشت این برنامه برمی انگیزد.عصر یكشنبه گذشته با حضور عده ای از اهالی هنر در خانه هنرمندان، آلبوم «ماهی سیاه» با توضیحات پدیدآورندگان این كار موسیقیایی معرفی شد. «محمد وافری» خواننده این آلبوم بچه تهران است، كار جدی را از سال ۷۶ آغاز كرده و با اجرای آهنگ های «فرهاد مهراد» در دو كنسرت «نجوای ۱ و۲» در دانشگاه ملی زاهدان، علاقه خود را به نوع خاص موسیقی نشان داده است. او می گوید: از طریق تلفن با آقای فرهاد تماس گرفتم و اجازه خواستم كه كارهایشان را اجرا كنم. استقبال كردند و تشویق.»وافری جوان در ابتدای برنامه معرفی آلبومش، با تقاضای یك دقیقه سكوت به احترام فرهاد بزرگ، كاری كرد كه خیلی از بزرگان و صاحبنامان ما نكردند. در مورد این هنرمند تازه رسیده باید اضافه كرد كه او فارغ التحصیل مهندسی كشتی وشاگرد اساتیدی چون «محمد نوری»، «پری زنگنه» و «شاپور رحیمی» بوده است.

!تولدت مبارك

«محمدعلی چاوشی» رئیس اتحادیه صنف تولیدكنندگان آثار موسیقی اولین و آخرین سخنران این برنامه بود. او در بخشی از صحبت های گلایه آمیزش در مورد موسیقی غیرسنتی و پاپ گفت: اگر كارهای محمد نوری نبود این ۲۳ سال كار پس از انقلاب شاید بتوان نوعی مزاحمت صوتی نامید. باید به هركه سودای شهرت و عكس پشت جلد مجلات دارد، گفت: این راهی نیست كه باید.» چاوشی كه «ماهی سیاه» نظرش را جلب كرده در مورد سبك و سیاق این آلبوم گفت: این نوع خاص هنر، چشم به آینده دارد. تا بخواهد فراگیر شود و مورد اقبال قراربگیرد معمولاً صاحب هنر از مدار زمان خارج شده. تیراژ كارهای فرهاد وفریدون فروغی یك دهم آنها كه میكروفن صداوسیما و سالن های بزرگ را در اختیار دارند نبود اما آینده مال فرهادها و فروغی ها و شجریان هاست. ورود این خواننده جوان را خوشامد می گویم و تولید اثرش را تبریك.اگر از خود خواننده هم در این باره بپرسید، چنین جوابی به شما خواهد داد: «از فرهاد كه ترجمان فاجعه را به ما سپرد خیلی تأثیر گرفتم. از اوآموختيم كه چطور می توان با صدا و بدون محدودیت در زمان، چنين بود.

شب و تاریكی و سرما به شیوه آندره بوچلی:
اغلب ترانه های «ماهی سیاه» مثل خود آلبوم، نامهایی آشنا بر خود دارند: شن باد، مهتاب، ماهی سیاه كوچولو، قریه، شب آینه و...به غیر از «مهتاب» نیما یوشیج، ترانه ها سروده محمد وافري و «پیمان دارابیان» است و مضامین خاص را دنبال می كنند: شن باد و بچه تابستان از مصائب كودكان بی سرپرست، سبد خواب از احساسات نوستالژیك دوران دبیرستان و دانشگاه، قریه، شب آینه و حریق دریا هم از نوع نگرش متفاوت اجتماعي مولفين آلبوم می گویند.

تمامی این ترانه ها وجود سبك سیاه كار و فضای تیره ای كه با موسیقی و كلمات وصف می شود، با امید بخشی و معمولاً یك نوید به پایان می رسند: «خاطر آیینه پاكه، شعله تو یادمونه / تو بدون كه انعكاس شب تو آینه، نمی مونه ...(شب آینه)شب، تاریكی، باد، سرما و درد كلماتی هستند كه بیشتر از هر كلام دیگری در این ترانه ها به گوش خورده و در كنار افكت هایی چون باد، پارس سگ و سروصدای مدرسه جلب توجه می كنند. اما «ماهی سیاه كوچولو» توجه برانگیزترین كار آلبوم چه از لحاظ نام و چه اجرای موسیقی و كلام است؛ برداشتی موجز از داستان جاودان «صمد بهرنگی» كه بهانه معرفی آلبوم در روزهای مصادف با چهل و سومین سالگرد آقامعلم شده.
سبك موسيقي ايتاليايي
Text Color
موسیقی و اجرای آواز این كار و ترانه بعدی، «قریه» شنونده را به یاد سبك موسیقایی لطیف ایتالیایی می اندازد. بخصوص هنرمند نابینای ناپل، «آندره بوچلی»؛ آنجا كه می خواند: «از مسیر رود رفتن / پی ردپای مهتاب / بی ضمانت رسیدن / عشق تنها، عشق تنها گرچه بر آب/ نه به قطره اكتفا كن/ نه به بركه اقتداكن/ رو به سوی انتها كن/ رو به سوی بی نهایت...وافری در مورد تقلید، تأثیر یا بدعت در این كار می گوید: «انكار نمی شود كرد كه اين آثار با نگرشي به آوازهای ناپولی اجراشده است. روش و سبك آندره بوچلی تأثير زيادي بر آوازها گذاشته است و گرچه عمدتا آموزشهاي خود را در آوازهای كلاسيك آلماني و ایتالیایی ديده ام در كل نگرش من به زندگی، بیشترین سهم را در اجراي آوازين اشعار و انتخاب این سبك گذاشته است. بهر رو ایتالیایی ها نه تنها يك گویـش موزیكالی دارند بلكه يك آزادیخواهی در آوازهای اين سرزمين ديده می شود كه در عین لطافت، فرياد نيز در آن جاري است. جریان الهام گرفته از قصه «ماهی سیاه كوچولو» با حال و هوای آوازها بوده و در «ماهی سیاه» جاری شده و كه اصولا در هنگام تنظيم به این موضوع توجه ويژه و هدفمندي شده است.
نوري در تاريكي
كار تیم جوان این آلبوم برای اغلب شنونده ها دلگرم كننده بود هرچند اكثراً رأی به ناپختگی صدای خواننده و سرد بودن ملودی ها و حجم بالاي اركسترمی دادند.«امین الله رشیدی» يكي از پيشكسوتان شركت كننده در این برنامه، می گوید: این جوان خیلی با اطمینان و اتكا به نفس می خواند و صدای رسایی دارد و ابتكار در كارش هست كه باید آنها را پرورش بدهد. قدرمسلم قدم های اول است و امیدوارم قدمهای بعدی اش محكمتر باشد. باید این كار به اجتماع ارائه شود تا ببینیم مردم چه می خواهند و با این كار چطور برخورد می كنند.»آخرین جمله خواننده «ماهی سیاه» هم در همین رابطه است: «می دانم كه این كار ایرادات زیادی دارد، از همه عزيزان خواهش می كنم معایب و نواقص كار را گوشزد كنند. من امیدوارم اگر آوازه خوان خوبی نباشم، آدم خوبی باشم!»

از او در مورد تفاوت سبك كارش با موسیقی های معمول روز سؤال می كنیم. او به جمله ای از استادش «محمد نوری» استناد می كند: «زمین زیرپای بندبازان استوار نیست.» می گوید: «امیدوارم كه همیشه خودم را از صحنه دور نگه دارم. چهارسال طول كشید تا این آلبوم شكل بگیرد، اگر خودم را به محیط می باختم، در این موج حركت می كردم و با بقیه می رفتم اما كار برایم بیشتر از این حرفها ارزش داشت. دو سال از رد شدن كارهایم در ارشاد می گذشت كه دیدم دیگر این قضیه سرگرمی نیست، هدف است.»برنامه با اجرای زنده «شب آینه» به پایان رسید وبعد اهدای آلبوم به حضار. «فاطمه معتمدآریا» كه هفت ـ هشت نوار را برای دوستان و آشنایان از خواننده امضا می گیرد، گویا حسابی از «ماهی سیاه» خوشش آمده .هرچند كه می گوید: اصلاً به موسیقی پاپ علاقه ندارد!این آلبوم از ۲۶ شهریور پخش خواهد شد اما آیا ضمانتی برای موفقیت چنین كاری وجود دارد؟ «امین الله رشیدی» می گوید: ما خیلی حرف داریم، خیلی درد دل داریم كه باید مسؤولان گوش كنند. الآن كسی كه حتی یك صدم استحقاق تشویق و تجلیل ندارد را به عرش می برند و یكی كه خیلی ارزش تجلیل و تقدیر دارد را بایكوت می كنند؛ توطئه سقوط! این موضوع نه فقط در موسیقی بلكه در خیلی از مسائل هنری دیده می شود. مسؤولان باید بی طرف باشند تا بشود از این جوانان پرانرژی استفاده كرد. اگر با این هنرمندان باسكوت برخورد شود، آنها مثل شعله ای فروكش می كنند.